۱۳۸۸ بهمن ۱۱, یکشنبه



درباره ی شعار "مرگ بر مجاهدین خلق"

و

"مرگ بر موسوی و کروبی"!


من نه مسلمانم،نه هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران،و نه هوادار آقایان:میرحسین موسوی و مهدی کروبی!

با رژیم جنایت پیشه ی جمهوری اسلامی که خمینی خون آشام پس از پیروزی انقلاب کثیف اسلامی موسوم به "انقلاب شکوهمند!!!بهمن"در زمستان سیاه ۵۷ در راستای تامین منافع اربابان انگلیسی خویش در میهن باستانی ما بنیان گذاشت،از ریشه و در تمامیت آن مخالفم.

با "جمهوری دمکراتیک اسلامی" هم که "شورای ملی مقاومت ایران"برای آینده ی میهن مان پیشنهاد می کند،پیشاپیش،از ریشه و در تمامیت آن مخالفم.

گمان نمی کنم نیازی به توضیح درباره ی علت دشمنی و مخالفت من با رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی ساخته و پرداخته ی خمینی و دارودسته ی تبهکارش باشد.

در توضیح مخالفت خود با "جمهوری دمکراتیک اسلامی" پیشنهادی "شورای ملی مقاومت ایران" اما، لازم است بگویم که نه تنها بعنوان یک ایرانی هوادار نظام پادشاهی،بلکه بعنوان یک انسان ایرانی "با جمهوری دمکراتیک اسلامی"مخالفم.

با "جمهوری دمکراتیک اسلامی"مخالفم،زیرا اصولا و اساسا با حکومت کثیف و ضدایرانی ِ اسلامی، از هرنوع و قماش آن،مخالفم.

اما...

اما با اطمینان می توانم بگویم کسانی که امروزه شعار آخوندی و خمینی صفتانه ی "مرگ بر مجاهدین خلق" را سرمی دهند،بنحوی از انحا سرشان در آخور رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعات این رژیم ضدایرانی ست.

همچنانکه با اطمینان می توانم بگویم کسانی که امروزه،و دراین مرحله از جنبش آزادیخواهانه ی میهن ما شعار "مرگ بر موسوی" و یا "مرگ بر کروبی" را سرمی دهند،چنانچه سر درآخور وزارت اطلاعات رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی نداشته باشند،در بهترین حالت،از خِرد و دانش سیاسی کمترین بهره ای نبرده اند،هرچند که خود را در پس شعارهایی همچون"مرگ بر آخوندها و رژیم آخوندی" پنهان سازند!

من دیگر درباره ی کوردلان و یا بیخردانی که به هر بهانه ای بسوی شاهزاده رضا پهلوی و شهبانو فرح پهلوی لگد می اندازند،چیزی نمی گویم.

بعنوان یک ایرانی مخالف رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی،و بکوری چشم مزدوران و جیره خواران وزارت اطلاعات رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی با بانگی رسا می گویم:

مرگ بر جمهوری اسلامی!

درود بر مجاهدین خلق!

درود بر هواداران پادشاهی!

درود بر هواداران حزب کمونیست کارگری!

درود بر شاهزاده رضا پهلوی!

درود بر مسعود رجوی!

درود بر شهبانو فرح پهلوی!

درود بر مریم رجوی!

درود بر همراهی میرحسین موسوی و مهدی کروبی با جنبش آزادیخواهانه ی مردم ایران!درود بر ایستادگی شان دربرابر تهدیدهای ولی وقیح و گله ی گرگ های فقاهتی!

درود بر کمونیست!

درود بر لیبرال!

درود بر جمهوریخواه!

درود بر ایران!

درود بر مردم دلیر و بپاخاسته ی ایران!

درود بر همه ی ایرانیان مخالف رژیم خونریز جمهوری اسلامی!

ننگ و نفرین بر مزدوران آشکار و پنهان رژیم جمهوری اسلامی!

علی اکبر رشیدی

دوازدهم بهمن ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه

زرتشت

و

بهمن ِ سرنگونی ِ رژیم ضدایرانی ِ جمهوری اسلامی!











علی اکبر رشیدی

پنجم بهمن ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

۱۳۸۸ بهمن ۳, شنبه


چه شد که زن حلالشان را حرامشان کردند؟


جمشید پیمان





آقای همنشین بهار در سایت های دیدگاه و پژواک ایران طی مقاله ای ، مثل همیشه دلنشین و خواندنی، به برداشت من توضیحی سوگمندانه ونفرین آمیز در مورد مهندس مهدی بازرگان داده اند. نمی دانم حال و روز آزادی خواهانی که به خمینی اقتدا کردند ، از جمله آقای بازرگان ، و سردر خط فرمانش نهادند ، تا چه اندازه مصداق این بیت از ناصر خسرو قبادیانی ؛
تو خود چون کنی اختر خویش رابد
مدار ازفلک چشم نیک اختری را
یا این بیت از همان شاعر؛
چون نیک نظرکرد پرخویش درآن دید
گفتا زکه نالیم که ازماست که برماست
یا این دوبیت از فردوسی بزرگ ؛
سرنابکاران برافراشتن
وزایشان امید بهی داشتن
سررشته ی خویش گم کردن است
همان مار در آستین پروردن است ، می باشد؟
باری ، خمینی سه روز پس از مستقر شدنش در جایگاه رهبری بلامنازع و پس از آن که توی دهن دولت بختیار کوبید ، فرمان نخست وزیری را برای مرحوم مهندس مهدی بازرگان صادر کرد. متن فرمان خمینی که در تاریخ پانزدهم بهمن پنجاه و هفت صادر شد، از این قرار است:

بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای مهندس بازرگان
بنا به پیشنهاد شورای انقلاب بر حسب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آرای اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران که طی اجتماعات عظیم و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر ایران نسبت به رهبری جنبش ابراز شده است و به موجب اعتمادی که به ایمان راسخ شما به مکتب مقدس اسلام و اطلاعی که از سوابقتان در مبارزات اسلامی و ملی دارم جنابعالی را بدون در نظر گرفتن روابط حزبی و بستگی به گروهی خاص مامور تشکیل دولت موقت می نمایم تا ترتیب اداره ی امور مملکت و خصوصا ً انجام رفراندوم و رجوع به آرای عمومی ملت درباره ی تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس موسسان از منتخبین مردم جهت تصویب قانون اساسی نظام جدید و انتخاب مجلس نمایندگان ملت بر طبق قانون اساسی جدید را بدهید. مقتضی است که اعضای دولت موقت را هر چه زودتر با توجه به شرایطی که مشخص نموده ام تعیین و معرفی نمایید. کارمندان دولت و ارتش و افراد ملت با دولت موقت شما همکاری کامل نموده و رعایت انضباط را برای وصول به اهداف مقدس انقلاب و سازمان یافتن امور کشور خواهند نمود. موفقیت شما و دولت موقت را در این مرحله ی حساس تاریخی از خداوند متعال مسالت می نمایم.
روح الله الموسوی الخمینی

چند نکته ی ناقابل:
1- حقشرعی ، همان حشو زائدیست که آش کشک خاله ی سی و شش ملیون ایرانی شیعه و سنی و مسیحی و یهودی و زردشتی و بهائی و اهل حقی و کمونیست و غیر کمونیست گردید و به پای خورنده و ناخورنده اش حساب شد .
2- حق قانونی ناشی از آرای اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران که طی اجتماعات عظیم .... همان صیغه ی مبالغه ایست که از بد ورود خمینی به ایران به مردم ایران تحمیل گردید. کجای تظاهرات وسیع و متعدد مبین و اثبات کننده ی امراکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت است؟ فرض گیریم چنین باشد که خمینی مدعی شده است. نباید پرسید که :
3- وجه قانونیش از کجا آمده است ؟ خمینی میتوانست به پشتوانه ی انقلاب، دولت موقت تشکیل دهد . اما حق نداشت به اعمالش جامه ی قانون بپوشاند. او این کار را کرد. طرفدارانش ، که در آن روزگار کم هم نبودند ، یا حالیشان نبود یا برایشان اهمیتی نداشت. مخالفانش هم در وضعیتی نبودند که بتوانند جلوی وقوع فاجعه را بگیرند . خود آقای مهندس بازرگان و اعوان و انصارش هم که علیرغم تعارفات و تکلفات ظاهری مبنی بر عدم توانائیشان ، از شادی در پوستشان نمی گنجیدند و چنان غرق در پیروزی مست کننده بودند که حاضر نبودند غنیمت دم را فدای بیداری کشی های دراز مدت بعدی کنند .
4- مهم ترین وظیفه ی تعیین شده برای مرحوم بازرگان در این فرمان عبارت بود از انجام رفراندم و رجوع به آرای عمومی ملت درباره ی تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی . در آن هنگامه کسی از آقای خمینی نپرسید شما چه کاره هستی که نوع نظام را در فرمان نخست وزیری و تشکیل دولت موقت تعیین میکنی؟ کسی نپرسید چرا نام جمهوری اسلامی را به ملت تحمیل میکنی؟ آنروز کسی به این امر توجه نکرد. به ویژه شخص مهندس بازرگان گویا این جمله را اصلا و ابدا ملاحظه نکرده بود.
شاید هم دیده بود و به روی خودش نیاورده بود. شاید هم آن را فاقد اهمیت تلقی کرده بود. هکذا اعوان و انصار بازرگان . بعدها وقتی که بازرگان گفت جمهوری دموکراتیک اسلامی میخواهد، با ضربه گوش نواز خمینی مواجه شد که این حرفها اندازه ی قد و قواره ی تو نیست و گفت جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر. خمینی در حقیقت یاد بازرگان می آورد که مرد مومن مگر تو فرمان نخست وزیریت را نخوانده ای؟ مگر ندیده ای که در آنجا به صراحت از تو خواسته ایم که رفراندم راه بیندازی برای ایجاد جمهوری اسلامی؟ پس چرا دبه در می آوری و سعی می کنی تیر از کمان رها شده را به شست بازگردانی؟ ملاحظه می فرمائید که خمینی حرفش را رک و پوست کنده زده بود. این مهندس بازرگان و امثال او بودند که سرشان را زیر لحاف کردند و به گفتن انشا الله گربه است، بسنده کردند .
5- خمینی در این فرمان گفته بود مجلس موسسان تشکیل بشود تا قانون اساسی نظام جدید، که اسمش را معین کرده بود، تدوین گردد. مجلس نمایندگان ملت مورد نظرش هم در این فرمان اسم بخصوصی ندارد . نه مجلس شورای ملی است و نه مجلس شورای اسلامی. خمینی گفته بود انتخاب مجلس نمایندگان ملت بر اساس قانون اساسی جدید انجام بگیرد خمینی وقتی خودش هم مطمئن شد که سنبه اش حسابی پر زور است هم مجلس موسسان را تبدیل به مجلس خبرگان کرد و هم مجلس شورای ملی را به مجلس شورای اسلامی مبدل ساخت.
البته باید اذعان کرد که این سنبه ی پر زور را بیشتر از آن که مدیون تظاهرات عظیم و پشت سر هم ملت در قبل از بیست و دوم بهمن باشد، مرهون سرکوب بی رحمانه ای بود که از همان فردای سقوط رژیم پیشین آغاز فرمود. در این میان مخالفان و معارضان آزادیخواه و همه ی کسانی که نمی خواستند از این افسد تمکین کنند ، قربانی این سرکوب شدند که در صدرشان همین مجاهدین خلق قرار داشتند.کار نمدمالی کردن نیروهای آزادیخواه را خمینی بی واهمه از واکنش دولت بازرگان به پیش برد . بازرگان هم وقتی که دید نمی تواند نمد مال خوبی برای خمینی باشد به شکل خفیف کناره گرفت.
اما نکته ای که به نظر این جانب از همه وحشتناک تر می نماید در پاسخی قرار دارد که بازرگان در پاسخ به امریه خمینی میدهد. کل پاسخ بازرگان خواندنیست و کسانی که اهل عبرت آموزی هستند از حواندنش خسته نمی شوند. با هم بخوانیم :

بسم الله الرحمن الرحیم
خدای بزرگ را شکر می کنم که چنین اعتبار و حسن شهرتی را که به هیچ وجه اهلیت و لیاقت آن را نداشتم به من ارزانی داشته ، همین موهبت الهی باعث شده که آیت الله ابراز اعتماد و ارجاع چنین ماموریتی را به بنده عنایت فرمایید و همچنین تشکر از ملت ایران می کنم که آیت الله مکرر تاکید فرموده که " به نام ملت " همصدای ملت و برای ملت گامها و صداهای خود را برداشته و بلند کرده.این ماموریت یعنی سیاست دولت موقت و تشکیل حکومت در شرایط بسیار دشوار و خطرناک عظیم ترین شغل و وظیفه و در عین حال بزرگترین افتخاری است که به بنده واگذار شده است و شاید حق داشته باشم بگویم که دشوارترین وظیفه و کاری است که در طول تاریخ 72 ساله ی مشروطیت ایران به نامزدها و ماموران نخست وزیری دیگر داده شده باشد.قاعدتا با توجه به جثه ی نحیف و نواقص و معایب خودم نمی بایستی قبول این مسوولیت را کرده ، زیر بار چنین امری رفته باشم.ولی از یک طرف بنا به ضرورت و وظیفه و مسوولیت طبیعی و انتظاری که داشتند مجبور بودم ، ناچار شدم قبول کنم و مخصوصا ً با تاسی به رویه و سنتی که خود آیت الله در سراسر دوران اداره ی رهبری جنبش داشته اید و با عزم راسخ و ایمان کامل به خدا و اعتماد به موفقیت این راه رهبری فرموده اید ، من هم همین راه را می پیمایم و این اولین درسی است و اولین دستوری است که از آیت الله گرفته ام و فرمایش حضرت علی ابن ابی طالب (ع) را به کار بسته ام و پیغمبرم که فرموده اند وقتی در برابر امر خطیر و کار مشکلی قرار گرفتید تردید نکنید ، وارد شوید به حول و قوه ی الهی مشکلات و مسایل حل خواهد شد.بنابر این عرض می کنم که با امید به خدا و امتنان از آیت الله و انتظار از ملت ایران و ملت جهان این ماموریت و خدمت خطیر را قبول و تعهد کرده ، برای مخاطرات و زحماتش آماده ام و تا آن جا که مربوط به بنده باشد کوشش و منتهای کوشش و نهایت جهاد را در راه ملت عزیز ایران خواهم کرد.و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.
مهدی بازرگان

باز هم چند نکته ی ناقابل دیگر:
1- ملاحظه کنید چه کسی سکان کشتی را به دست می گیرد و فرمان خمینی را اجابت می کند . مرحوم بازرگان در آغاز نامه اش به خمینی با صراحت تمام میگوید که به هیچ وجه اهلیت و لیاقت داشتن چنین اعتبار وحسن شهرتی را نداشته است. این موهبت الهی بوده است که به دل خمینی انداخته است که به بازرگان اعتماد کند و چنین ماموریت خطیری را به وی ارجاع نماید.
2- باید خدمت مرحوم بازرگان عرض کرد که این امر هیچ دخلی به موهبت الهی ندارد. بلکه اولا فقط و فقط ناشی از دید تیز بین خمینی بوده است که خوب می دانسته است برای کاری که لازم دارد، چه مهره ای را انتخاب کند . و ثانیا به فرصت طلبی شما جناب مهندس بازرگان مربوط می شود که اگر عبا و عمامه ی قدرت را ندارید ، لا اقل خلعت شبه قدرت خمینی را بر دوش بیندازید.
3- باید به مرحوم مهندس بازرگان گفت شما که خود را پهلوانی می شناسید که توان کشیدن چنین کباده ای را ندارید و از بلند کردن چنان گرزی عاجزید، به امید چه چیزی و بر اساس چه نوع محاسبه ای، فرمان خمینی را بر دیده نهادید و گردن در زیر بار خواست های او خم فرمودید. وقتی که در پاسخ به خمینی ابراز میداشتید که قاعدتا با توجه به جثه ی نحیف و نواقص و معایب خودم نمی بایستی قبول این مسوولیت را کرده ، زیر بار چنین امری رفته باشم. راست می گفتید یا از باب تعارف چنین افاضه می کردید یا هم حقیقت را می گفتید و هم تعارف می فرمودید؟
4- حقیقت دیگری هم وجوددارد و آن اینکه خمینی هم بر جثه ی نحیف و نواقص و معایب شما اشراف داشته است. فقط او با این آگاهی و اشراف، شما را زیر یوغ خودش کشید تا باری را که ممکن بود بوسیله دیگران به منزل مورد نظرش نرسد، از طریق شما به منزل برساند. شما تا آبان پنجاه و هشت عملا هم نشان دادید که وقتی میگفتید اهلیت و لیاقتش را نداشته اید و نیز وقتی که از جثه ی نحیف و نواقص و معایب خودتان می گفتید ، اگر هم در لحن گفتارتان بوئی از تعارف موجود بوده است ، باعث نشده است که چیزی از حقیقت گفتارتان در مورد توان خودتان از قلم بیفتد یا مکتوم بماند.
5- خمینی جمهوری اسلامی می خواست و شما مرحوم بازرگان جمهوری دموکراتیک اسلامی. خمینی مجلس خبرگان می خواست و شما مجلس موسسان قانون اساسی. خمینی مجلس شورای اسلامی می خواست و شما مجلس شورای ملی.
راستی ممکن است آقای بازرگان بفرمائید شما با خمینی در چه هدفی مشترک بودید که تا فردای اشغال سفارت آمریکا توسط اوباشان خمینی ،با لیت و لعل، گردونه ی خواست های خمینی را به سود عقب مانده ترین و مرتجع ترین بخش جامعه ایران و بزیان ایران و مردم ایران بر دوشتان کشیدید و در مقابل اعتراض ها و پایداری های مبارزین و مجاهدین آزادیخواه ، به سود خمینی و مرتجعین هار و لجام گسیخته ی او سکوت و مماشات اتخاذ کردید؟
از آن چه بر سرشما آقای بازرگان و یارانتان که تن به چنین مذلتی دادید آمد، اگر بنا به گفتن باشد فکر کنم هفتاد مثنوی هفتاد من کاغذی لازم بشود. فقط سر انگشتی عرض میشود که خودتان درباره ی خودتان فرمودید به حیات خفیف خائنانه ادامه میدهید. مرحوم کریم سنجابی که فراری شد و در غربت مرد. حسن نزیه هنوز هم به جرم پیدا شدن آلت مصنوعی و عکس های سکسی در زیر تخت خوابش تحت تعقیب است. مرحوم داریوش فروهر را که باتفاق همسرش تکه تکه کردند. دکتر کاظم سامی را که در مطبش به قتل رساندند. صادق قطب زاده را که به جرم اقدام به کودتا اعدام کردند. امیر انتظام ، سخنگوی دولتتان هم که هنوز زندانیست . . . و همینطور بشمارید تا همین امروز.
من به دنبال مقصر نمی گردم . هرکس که در این میدان خطا و اشتباهی کرده است بهایش را هم پرداخته است. اینها را که اندکی از انبوهی بودند گفتم تا شاید این مثل زیبای فارسی را آویزه ی گوشمان کنیم که :
لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود و نفرین بر چشمی که بی موقع بسته شود . یعنی بکوشیم بخصوص در امور خطیر و سرنوشت ساز ،بی موقع چشمانمان را نبندیم و هکذا بی وقت دهانمان را نگشائیم .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱۳۸۸ دی ۳۰, چهارشنبه



۲۲ بهمن


روز سرنگونی رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی!



علی اکبر رشیدی


یکم بهمن ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

________________________________________



رستاخیز کنونی مردم ایران


هیچ قرابتی با انقلاب کثیف اسلامی سال ۵۷ ندارد!


برخی ها اصرار عجیب و غریبی بر این نکته دارند که جنبش آزادیخواهانه ی امروزِ مردم دلیر ایران را با فاجعه ی ضدایرانی و شومی که از ما بهتران بداندیش و بدگوهر با هدف فریفتن ایرانیان بر آن نام "انقلاب شکوهمند بهمن" گذاشتند،همسان نشان دهند!حال آنکه رستاخیز کنونی مردم ایران هیچ قرابتی با آن باصطلاح انقلاب شکوهمند!!! ندارد!

جنبش پیشرو و آزادیخواهانه ای که اینروزها در میهن اهورایی مان شاهد آنیم،یک رستاخیز عمیقا آزادیبخش و ایرانی بر علیه اشغالگران بدکیش ضدایرانی،و بر ضد تمامیت رژیم دست نشانده و خونریزی است که دقیقا به برکت انقلاب کثیف اسلامی سال ۵۷ در ایران بقدرت رسید و میهن بزرگ ما را که در دوران فرمانروایی پادشاه فقید ایران،شاهنشاه آریامهر،با گام هایی مطمئن و استوار در شاهراه تمدن به پیش می رفت،اگرنه سده ها،دستکم دهه ها به عقب راند!

بیهوده نیست که مردم بپاخاسته ی ایران برآنند که دقیقا در روز ۲۲ بهمن امسال،که سی و یکمین سالروز پیروزی انقلاب کثیف اسلامی و بروی کارآمدن رژیم دست نشانده و اشغالگر جمهوری اسلامی است،طومار ننگین این انقلاب کثیف و رژیم دست نشانده و اشغالگر برآمده از بطن ناپاک آن را یکسره درهم بپیچند!


علی اکبر رشیدی

سی ام دی ماه ۱۳۸۸ خورشیدی

___________________________________________________

۱۳۸۸ دی ۲۹, سه‌شنبه



سبز و سپید و سرخ!

نامه ی رسیده از ایران



هم میهن!

سالهاست که این سیه کیشان و اهریمنان، مردم ایران را تحقیر می کنند و کوچک می خواهند.چرا که همانگونه که می دانید اینان خود از پست ترین و کثیف ترین نژاد بشر و فرزند اهریمنند.30 سال است که اینان ما را حقیر و کوچک می خواهند.نخست پرچم کهن 7000 ساله ما را که هم از کهن بودن سرزمین ما نشان
داشت و هم از آیین و تمدن میترایی ما، به غارت بردند و آن را شوم خواندند و به جایش پرچم سیکها را که نشان پدری و خانوادگی دجال بود، به جایش نشاندند.

ما ساکت نشستیم و نگاه کردیم.بهترین فرزندان و دلاوران این سرزمین را در ارتش شاهنشاهی ایران به جرم های واهی و دروغین در روبروی جوخه های اعدام قرار دادند، ما سکوت کردیم.

مردمان این سرزمین را که به جز آزادی خواسته دیگری نداشتند، در جای جای این سرزمین در ترکمن صحرا و کردستان و آذربایجان کشتار کردند، ما سکوت کردیم.

به سر و روی زنان و خواهران ما اسید پاشیدند و با توسری، روسری تحمیلی تازیان را بر سرشان کردند و ما سکوت کردیم.

روزی با قیچی موی جوانان ما چیدند و چون دلقکان بر دستانشان رنگ مالیدند، ما سکوت کردیم.

جشن ها و آیین های فرخنده بازمانده از نیاکانمان همچون نوروز و چهارشنبه سوری را برای خوارکردن ما، کوچک شمردند و ما سکوت کردیم.

آیین های زیبای چهارشنبه سوری را به میدان جنگ و درگیری تبدیل کردند و عقده های تازی وار خود را بر سر ما خالی کردند، ما سکوت کردیم.

کثیف ترین و پست ترین اقشار جامعه را بر سر هر کوی و برزن گماردند تا هرزمان که دلشان خواست و شهوتشان غلیان کرد، دست خواهر و مادر ما را به جرم به اصطلاح بدحجابی بگیرند و به دخمه هایشان ببرند و هر بلایی که دلشان می خواهد سرشان بیاورند، ما با بی غیرتی سکوت کردیم.

آن دجال بی مایه ما را تبدیل به جاسوسانی دون مایه تبدیل کرد و از ما خواست تا پدر و پسر و برادر و دوست خود را بفروشیم، ما نه تنها سکوت کردیم، بلکه خواسته های شیطانی او را اجابت کردیم.

دختران پاک این سرزمین را تنها به خاطر آزادگی و تن به ظلمت و سیاهی ندادن، شب پیش از اعدام هتک حیثیت کردند و ما باز تنها سکوت کردیم. مردان این سرزمین را در جبهه های جنگ خودساخته شان، پرپر کردند و به خاک سپردند و ما باز سکوت کردیم و تنها، چون جغد ها، برایشان مویه کردیم.

ما را به جان هم انداختند و به شیعه و سنی و آذری و فارس و کرد و بلوچ و عرب و هزار فرقه دیگر تقسیممان کردند و از پراکندگی ما هزاران هزاران بهره بردند و ما نه تنها سکوت کردیم، بلکه با مزدوران کثیفشان در رادیو و تلویزیون پلیدشان، همچون حمید خوک صفت، موسوم به "حمید ماهی صفت"، همراهی و همدلی کردیم و زهرخندهای خود را حواله یکدیگر کردیم.

اینها و مزدورانشان درست جلوی چشمان ما، آذری را خر خواندند و فارس را زن ج...ده و گیلکی را بی غیرت و آن یکی یزدی را گدا گشنه و لر را نفهم و ما تنها همچون موجوداتی مسخ شده، تنها خندیدیم و خندیدیم ولی در حقیقت این آنها بودند که به تمامی وجود ما می خندیدند.

روزی مهران مدیری، آن هم ریش و هم کیش خود را فرستادند تا "شب های برره"را بسازد و به ریش همه ما بخندد و فرهنگ و تمدن ما را به ریشخند بگیرد و ما
تنها چون بره ها تنها به خود خندیدیم و باز نفهمیدیم.

روزی در فیلمهایشان بلوچ های مرد صفت را قاچاقچی و کردهای دلاور را اشرار و راهزن و مردمان آذربایجان،صاحبان کهن این سرزمین را نفهم و سپور و بدبخت و دریوزه نشان دادند.باز ما سکوت کردیم.

در فیلمهایشان، نامهای اصیل ایرانی را به شخصیتهای پلید دادند و نامهای عربی را به شخصیتهای خوب و اینگونه باز ما را خوارتر ساختند و باز هم ما نفهمیدیم و نفهمیدیم.

هویت ملی و تاریخی و قومی تک تک ما را مخدوش کردند.باز سکوت کردیم.

تاریخمان را به حرام زاده ای از تبار حرامیان، به یک دایناسور توده ای بنام "ناصر پورپیرار"، سپردند تا هرچه دل تنگش می خواهد بگوید و ما را چون خود بی پدر و مادرش، بی اصل و نسبانی بپندارد که تا 400 سال پیش نشانی از ما در تاریخ نبوده وتنها شرط متمدن بودن مان و اتحادمان تمسک به اسلام است!!

آن هم همه میدانیم اسلامی که حرامیانی چون او میگویند،همان اسلام دجال ساخته ای است که 30 سال است میهن ما را اشغال کرده و زن و مرد وپیر و جوان را به بردگی این شیاطین کشانده است.ولی ما نه تنها سکوت کردیم بلکه در برابر گفته های چندش آور او به به و چه چه کردیم و لقب استاد استاد را به خیکش بستیم!!

هر بزرگ مرد و ارجمند بانویی در هر میدان و عرصه ای خواست بلند شود و بزرگی کند، این کوته قامتان چشم تنگ تاب بزرگیش را نیاوردند و او را شکستند و خوار کردند و ما سکوت کردیم.

روزی بختیارها و دیگر روز فروهرها را دشنه آجین کردند و ما باز سکوت کردیم.روزی دیگر در سیه نامه هایشان، مردم آذربایجان را با نیاکان خود عوضی گرفتند و به آنها سوسک نام نهادند.هرچند غیرت آذری ها این بار جوشید ولی، بیشینه ما باز سکوت کردیم.

ولی این بار بغض بیش از 30 ساله ما ترکید و منفجر گشتیم. دیگر سکوت بیش از این جایز نبود.دیگر سکوت نشان مرگمان بود.اکنون این انفجار بغض های درگلومانده ماست که می رود تا برای همیشه طومار ننگین این سیستم طاعونی و کهریزکی را برای همیشه درهم بپیچاند.


هم میهن!

باردیگر انبان چرکین و پر از عقده آنها دوباره سرباز کرده و این بار، باز چرکهای خود را بر سر مردم آذربایجان خالی کردند.آگاهان می دانند که دلیل این همه عقده بر ضد مردم آذربایجان از برای چیست؟ این عقده ها نه به خاطر آنچه که به اصطلاح فعالان و روشنفکران رژیم ساخته آذربایجان بیان می کنند، به خاطر" شوونیسم فارس"،( که این رژیم و مزدورانش بدترین دشمن فارس و فارسیانند از نخستین روز تاریخ تا کنون) بلکه به خاطر لطمات جبران ناپذیری است که در درازای تاریخ مردم با شرف آذربایجان بر نیاکان اینان آورده اند.از بابک خرمدین گرفته تا ستارخان ، با اینان آن کرده اند که باید می کردند.دلیل دیگر این دشمنی بی پایان این بی ریشه ها با ترکان آذربایجان، این است که اینان نیک می دانستند ومی دانند که ترکان چه مغرور مردمانی بودندو هستند و برای خرد کردن این غرور دوست داشتنی و کج کردن گردنهای افراشته ، باید هرچه بیشتر آنها را کوچک و خوارکرد.

از این روست در حالیکه اینان خود در سراشیبی سقوط قرار گرفته اند و بوی الرحمانشان نزدیک تر و نزدیک تر می شود و در حالیکه مردم آذربایجان فعلاً به دلیل توطئه های درازمدت رژیم در آن منطقه و سم پاشی های مزدوران رژیم که نام به اصطلاح روشنفکران هویت طلب بر خود نام نهاده اند،سکوت کرده اند، باز اینان دست از سر مردم آذربایجان برنداشته و پا در بیشه شیر می گذارند و با برنامه 90، که با اجرای یکی دیگر از هم ریشان و هم کیشانشان یعنی عادل فردوسی پور، با رفتاری سخیف و آن به اصطلاح نظرسنجی ابلهانه شان، گمان می برند که اینگونه می توانند فرزندان بابک را کوچک وکم شمار نشان دهند.زهی خیال باطل!

به زودی مردم آذربایجان دست در دست دیگر ایرانیان، به این فرزندان ناپاک شیطان، نشان خواهد داد که چقدر بی شمارند و نه دویست هزار، بلکه صدبار دویست هزارند، آن روز نزدیک است.به زودی فرزندان آذربایجان به پیروی از نیای بزرگ خود بابک، دوباره سرخ خواهند پوشید.چون روزگار بابک، سراسر سرزمین آذربایجان از همدان تا ارسباران، همه سرخ خواهد شد.اگر در آن دوران مازیار، آن ببر بیشه مازندران و البرز کوه سپید پوشید و دست در دست بابک و خرمیان سرخ جامه گذاشت، این بار به یادگار آن دوران، فرزندان آذربایجان سرخ خواهند پوشید و دست در دست سپیدپوشان و سبزپوشان پوشان خواهند گذاشت برای انتقام. برای انتقام از تمامی این حقارتهای بیشمار 30 ساله، بلکه 1400 ساله، برای انتقام از خون پدرشان بابک، که اینک فرزندان قاتلان او ، بی رحمانه بر سرزمینمان حکم می رانند.

آری آذربایجان! دوباره سرخ روی شو و سرخ بپوش.به حرمت آتش مقدسی که نیاکانمان در دل تو روشن کردند و تو را سرزمین آتش نام نهادند.به حرمت خورشیدی که از 7000 سال پیش برای نیاکان مهر آیینمان مقدس بوده و به سرزمینمان برکت بخشیده است و به حرمت قهرمانانت، از بابک تا به امروز......

و بگذار تا بزرگی و حرمت این رنگ سرخ، وحشت در دل این شب پرستان سیه پوش سیه کیش و سیه دل بیاندازد.

بگذار تا روشنایی این سرخی ، آتشی در این شب دراز و ظلمانی تاریخ ما بیاندازد.


بگذار تا سبز و سپید و سرخ در هم بپیچندند.

بگذار رنگین کمان آزادی بر آسمان این سرزمین دوباره حلقه زند.

بگذار....
بگذار.....

کاوه

29 دیماه 1388

نامه ارسال شده به سایت از ایران

برگرفته از سایت "پارس دیلی نیوز"


______________________________________

۱۳۸۸ دی ۲۶, شنبه

جدیدترین عکس قاضی مرتضوی
در تازه ترین کنفرانس مطبوعاتی!



قاضی مرتضوی در تازه ترین کنفرانس مطبوعاتی اش در سِمت جدید،که با حضور خبرنگاران داخلی و خارجی انجام شد،در واکنش به شایعاتی که اخیرا پیرامون نامزدشدن وی برای خوردن واجبی بر سر زبان هاست،با یادآوری این نکته که او و همکارانش اساسا آدمخوار می باشند،تاکید کرد که هرگز واجبی نخواهد خورد.
قاضی مرتضوی ضمن برشمردن حق و حقوقی که او و شرکایش در زمینه ی انتخاب نوع غذا از آن برخوردارند، اظهار داشت:"نخوردن واجبی،حق مسلم ماست!"
قاضی مرتضوی در جریان این کنفرانس خبری همچنین اطلاع داد که قرار است بزودی،و پیش از آنکه دیر شود،تظاهراتی دراعتراض به واجبی، که وی از آن به عنوان یکی از نمادهای بارز و مسلم کفر،الحاد،ارتداد و نفاق یادکرد، در پایتخت و دیگر شهرهای کشور با حضور حسین شریعتمداری،روح الله حسینیان،رادان،طائب،فاطمه نیم وجبی و شماری دیگر از همکیشان و همریشان همدست که در هفته ها و روزهای اخیر از آنان نیز بعنوان کاندیداهای نوبتی خوردن واجبی نام برده می شود،برگزار گردد.
وی برخی از شعارهای این تظاهرات را چنین برشمرد:
ـ نخوردن واجبی،حق مسلم ماست!
ـمرگ بر واجبی و واجبی فروشان!
هر چه فریاد دارید بر سر واجبی و واجبی فروشان بکشید!(امام خمینی)
خطر واجبی از خطر نفاق بزرگتر است!(امام خمینی)
ما از واجبی متنفریم!
همه ی بدبختی های ما از واجبی است!(امام خمینی)
ما آدمخواریم،نه واجبی خور!
خوردن واجبی حرام است!
واجبی خوردنی نیست!(امام خمینی)
قاضی مرتضوی در پایان این کنفرانس مطبوعاتی با اعلام این خبر که احمدی نژاد نیز برغم مشغله های بسیاری که در زمینه ی مدیریت جهان دارد، در این تظاهرات شرکت خواهد کرد،موجبات شادی و ناراحتی شماری از خبرنگاران داخلی و خارجی را فراهم نمود!
علی اکبر رشیدی
بیست و هفتم دی ماه 1388 خورشیدی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ




بیست و شش دی ماه، سالروز رفتن شاهنشاه!

نویسنده: کیانوش رشیدی


به سالروز رفتن پادشاه، شاهنشاه آریامهر از سرزمین بزرگ ما ایران نزدیک می شویم! بی شرمانند آنهایی که گفتند" مسجد کرمان را شاه به آتش کشید! " آنها خوب می دانند که شاه،، مسجد کرمان را به آتش نکشید.

آنها تا کنون از این کرده و گفتۀ خود پوزش نخواستند.

بی شرمانند آنهایی که گفتند:" رکس آبادان " را شاه به آتش کشید. آنها خوب می دانند که شاه رکس آبادان را به آتش نکشید.

آنها تا کنون از این کرده و گفتۀ خود پوزش نخواستند.

بی شرمانند آنهایی که گفتند: "در میدان ژاله" از کشته، پشته ساختند.. آنها خوب می دانند که نه کشته ای و نه پشته ای! در میدان ژاله بود. این را بعنوان یکی از شاهدان شانزدهم و هفدهم شهریور ماه سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت در تهران می گویم.

آنها تا کنون از این کرده و گفتۀ خود پوزش نخواستند.

به سالگرد رفتن پادشاه، شاهنشاه آریامهر از ایران نزدیک می شویم! بی شرمانند آنهایی که گفتند: یکصد هزار زندانی!در رژیم شاه! ! به روزنامه های چهارم آبان و بیست و هفتم دی ماه سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت بنگرید. یکهزار و یکصد و بیست وشش نفر در چهارم آبان سال یک هزار و سیصد و پنجاه و هفت، و سپس یکصد و چندی در دی ماه همان سال آزاد شدند. کجایند نام های یکصد هزار زندانی؟

آنها تا کنون از این کرده و گفتۀ خود پوزش نخواستند.

به سالگرد رفتن پادشاه، شاهنشاه آریامهر از ایران نزدیک می شویم! بی شرمانند آنهایی که گفتند:"برای خواندن کتاب ماهی سیاه کوچولو ، دستگیر می کردند".

این بی شرمان یا می دانند و یا خود را به نادانی می زنند که در همان هنگام، و از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ایران، که رییس آن لیلی امیر ارجمند، رییس دفتر شهبانو فرح پهلوی بود، این کتاب در نمایشگاه کتاب سال یک هزار و نهصد و شصت و نه میلادی در شهر " براتیسلاوا"، پایتخت کنونی جمهوری اسلواکی کنونی جایزۀ نخست گرفت و "ماهی سیاه کوچولو"!!!در شهر "بولونیا"ی (ایتالیا در نمایشگاه کتابی در همان سال، نخستین شد.

بی شرمانند آنها که خاک بر چهرِۀ خورشید می پاشند!

این بی شرم ها!


کیانوش رشیدی

بیست و پنجم دی ماه هفت هزار و سی و یک ایرانی
برگرفته از وبلاگ"کیانوش رشیدی"